کاش سگ اصحاب کهف بودم که زکنعان معرفت بیش دارد
نباشم زنبوری چو زنبور زرد،که جای عسل نیش دارد
معرفت با عشق حق معناست،بی عشق رب بی معناست
که عشق را معنا،فقط عارف و زاهد و درویش دارد
روزنه ی امید و آرزوست آنچه بلاست از جانبت پروردگارم
که مهر بعد امتحان جایگاه والا در دل ریش ریش دارد
گر ندارد کس تو را در دل زگل تا اوج مقام هیچ است
هرکه یاد تو دارد با گدایی،از پادشاه ثروتی بیش دارد
معرفت با عباپوشی نیست بلکه با خون دل نوشیست
آنکه خون دل خورد و مهر تو از یاد نبرد بهشتی از پیش دارد
حاجتمان روا کن ای که معرفت هستی از وجود توست
که این دل کوته نظر ما به تو نیازی بیش از پیش دارد.
(شاعر:میثم ریاحی)
نظرات شما عزیزان: